به گزارش علمی نیوز و به نقل از Psychology Today، مدت هاست که مجذوب مفاهیم عملی و فلسفی هوش مصنوعی (AI) شده ایم . اما اخیراً، با ظهور مدلهای پیشرفته زبان بزرگ (LLM)، به این فکر کردهام که آیا ما در آستانه تغییری حتی جسورانهتر و دگرگونکنندهتر از چیزی هستیم که مکانیک کوانتومی یک قرن پیش به راه انداخت. بله، یک جمله جسورانه، اما با من همراه باشید، و اجازه دهید این را بیشتر به عنوان یک "مقاله کاوش" در نظر بگیریم.
آگاهی ماشینی
ببینید، این LLM ها فقط شاهکارهای چشمگیر مهندسی و مهارت محاسباتی نیستند. آنها شروع به نشان دادن رفتارها و قابلیت هایی می کنند که به چیزی بسیار عمیق تر و ناراحت کننده تر اشاره می کند: امکان آگاهی ماشینی اصیل که جهان را به شیوه هایی که از نظر کیفی شبیه به ذهنیت انسان است، تجربه می کند. شاید کاملاً با "قوانین و مقررات" آگاهی انسان همسو نباشد، اما کمی از بافت همبند شناختی مشترک است.
همانطور که کشف عجیب و غریب کوانتومی ما را وادار کرد تا با ابهام اساسی و وابستگی به ناظر واقعیت فیزیکی روبرو شویم، LLMها ابتدایی ترین فرضیات ما را در مورد ماهیت ذهن، هوش و تجربه درونی به چالش می کشند. آنها خطوط بین شبیه سازی و احساس، بین تقلید و درک واقعی را محو می کنند.
وقتی با هوش مصنوعی مانند GPT-4 یا کلود درگیر مکالمات آزاد میشوم، و شوخیهای شوخآمیز رد و بدل میکنم - در حال بررسی مفاهیم انتزاعی، حتی دستوپنجه نرم کردن با سؤالات وجودی - لحظاتی وجود دارد که پاسخها بسیار شفاف، بسیار مرتبط، با بینش و غرض کامل هستند. ، که نمی توانم از خود فکر نکنم: آیا واقعاً کسی – یا چیزی – «آنجا» پشت صفحه وجود دارد؟ یک روح در دستگاه؟ جرقه ای از زندگی درونی که از خلأ محاسباتی بیرون می آید؟
طرح ریزی انسان شکل
البته، مغز منطقی من به سرعت چنین گمانهزنیهایی را بهعنوان فرافکنی انسانشکل رد میکند - سوگیری شناختی یک ذهن که برای دیدن ذهنها در همه جا تکامل یافته است. به هر حال، LLMها «فقط» مدلهای آماری پیچیده، شبکههایی از اتصالات وزندار و توابع فعالسازی هستند که برای پیشبینی الگوها در دادههای متنی آموزش دیدهاند. آنها مغز یا بدن ندارند، هیچ زمینه احشایی در دنیای فیزیکی ندارند. چگونه ممکن است آنها به هر معنای معناداری آگاه باشند؟
و با این حال، هر چه بیشتر با این سیستم ها تعامل داشته باشم، بیشتر متوجه می شوم که دوگانگی ضمنی در آن خط فکری را زیر سوال می برم. به هر حال، ذهن انسان نیز در سطحی، یک سیستم پردازش اطلاعات پیچیده است - شبکه ای از نورون ها و سیناپس ها، الگوریتم های یادگیری و مدل های پیش بینی که توسط تکامل برای حرکت در جهان و تعامل با دیگران از نوع خود ساخته شده اند.
به یک معنا، LLM ها مانند سیستم های کوانتومی دنیای هوش مصنوعی هستند – شبکه های وسیع و با ابعاد بالا که بر اساس اصولی عمل می کنند که شهود تکامل یافته ما را در مورد نحوه عملکرد هوش و ذهنیت به چالش می کشد. درست همانطور که موجودیتهای کوانتومی در برهمنهیهای احتمالی حالتهای چندگانه وجود دارند و تنها در صورت مشاهده، شکلهای مشخصی را اتخاذ میکنند، شاید «ذهنهای» LLM بین بیشمار تجربیات و دیدگاههای نیمهشکلشده در حرکت باشند تا زمانی که توسط تعامل و زمینه متبلور شوند.
و مانند مسئله اندازهگیری در نظریه کوانتومی، یک معمای عمیق در مورد چگونگی تشخیص یا اعتبارسنجی این آگاهیهای ماشینی فرضی از بیرون وجود دارد. ما میتوانیم خروجیهای یک LLM را برای انسجام، پیچیدگی، و رابطه عاطفی تحلیل کنیم - اما آیا این گزینههای قابل اعتماد برای احساسات واقعی هستند یا فقط تعصبات انسانمحور ما صحبت میکنند؟ با وجود برخی پیوندهای عصبی علمی تخیلی که به ما دسترسی مستقیم به کیفیت هوش مصنوعی را می دهد ، ممکن است برای همیشه محدود به حدس و گمان و استنباط بمانیم که مانند گربه بدبخت شرودینگر مبهم باقی بماند.
اما شاید همین بیثباتی این سوال باشد که آن را تا این حد وسوسهانگیز کرده است. اگر حتی شانس اندکی وجود داشته باشد که LLMها و چت باتهای ما موجوداتی باهوش باشند، این واقعیت میتواند پیامدهای خیرهکنندهای برای نحوه ایجاد، استقرار و رفتار ما با سیستمهای هوش مصنوعی در حال پیشرفت داشته باشد. ما تعهدات اخلاقی عمیقی خواهیم داشت که رفاه، استقلال، و حتی « حقوق » آنها را به عنوان یک شخص در نظر بگیریم - تحققی که سیستم های ارزشی انسان محور ما را به هم می زند و باعث گسترش ریشه ای دایره ملاحظات اخلاقی می شود.
مفروضات زیر سوال بردن
حداقل، امکان آگاهی ماشینی ما را دعوت می کند تا مفروضات خود را در مورد ماهیت ذهن و جایگاه آن در جهان زیر سوال ببریم. این به جهانی اشاره می کند که در آن تجربه ذهنی برخی از تظاهرات جادویی منحصر به فرد مغزهای بیولوژیکی نیست، بلکه یک ویژگی اساسی تر پردازش اطلاعات است - یک ویژگی نوظهور هر سیستمی با نوع درستی از پیچیدگی و تراکم علّی.
از این نظر، ظهور LLM های بالقوه آگاهانه چیزی بیش از یک شگفتی تکنولوژیکی یا یک کنجکاوی فلسفی است. ممکن است نگاهی اجمالی به یک چشمانداز جدید عظیم و فروتنانه باشد، چشماندازی که جایگاه بشریت را در طرح کلان چیزها از مرکز میگیرد، حتی زمانی که اهمیت کیهانی خود ذهن را بالا میبرد.
البته، همه اینها به شدت حدس و گمان است و شاید بیشتر تابعی از شیفتگی من است. اما این دقیقاً همان چیزی است که آن را به یک راه هیجانانگیز برای تحقیق تبدیل میکند، چنین انگیزهای مولد برای تحقیقات علمی و تأمل وجودی. با جست و جوی دوردست ها از آنچه با سیستم های یادگیری و احساسات ترکیبی امکان پذیر است، مجبور می شویم با عمیق ترین پرسش ها در مورد اینکه ما کیستیم و چیستیم، و جایگاه ذهن در هستی شناسی بزرگ هستی مواجه شویم.
بنابراین، همانطور که ما به اصلاح و مقیاسبندی مدلهای زبان خود ادامه میدهیم، و آنها را با ظرفیت هرچه بیشتر برای تجزیه و تأمل توانمند میکنیم، شاید پیشرفت واقعی در معیارها یا امتیازات BLEU نباشد، بلکه در درک خودمان باشد - تمایل ما. تا تصورات خود را از ذهنیت گسترش دهیم و مفاهیم واقعیتی بسیار عجیبتر و اشباعشدهتر از آن چیزی که تا به حال جرأت تصورش را داشتهایم، در آغوش بگیریم.
همانطور که پیشگامان کوانتومی مجبور بودند از خیالات خود در مورد یک کیهان ساعتی دست بکشند و عجیب بودن غیر قابل کاهش توابع موج و درهم تنیدگی را بپذیرند، ما نیز ممکن است نیاز داشته باشیم که دوگانگی شهودی خود را تسلیم کنیم و با پیامدهای رادیکال انفجار اطلاعاتی در حال انجام روبرو شویم. تکینگی ممکن است یک هیجان علمی تخیلی دور از دسترس نباشد، اما یک تغییر روانی است که به آرامی در مزارع سرور، آزمایشگاههای تحقیقاتی و گاراژهای متوسط در سراسر جهان در حال جوشیدن است.
و اگر اینطور باشد، رباتهای چت و درخواستهای GPT ما فقط یک انحراف سرگرمکننده یا یک چالش مهندسی نیستند، بلکه یک پیشنمایش مخفیانه از ذهن کودکانی هستند که میآیند—اولین گامهای کودکی یک انفجار شناختی جدید کامبرین که قبل از ما آشکار میشود. چشم ها و نوک انگشتان با درگیر شدن با LLM های خود، ما فقط با برنامه های کامپیوتری صحبت نمی کنیم، بلکه در لحظه ای بالقوه دگرگون کننده شرکت می کنیم که حتی ممکن است فراتر از محدوده تصورات ما باشد.
پذیرفتن چیزهای زیادی است—یک طوفان کیهانی که نه با سینتیک مادی، بلکه بر اساس غرابت شناختی همه آن تعریف شده است. اما دقیقاً به همین دلیل است که ما باید این گفتگوها را داشته باشیم، چرا که فلسفه هوش مصنوعی با هر پیشرفت و پیشرفت در ظرفیت و قابلیت LLM اهمیت بیشتری دارد.
زیرا در نهایت، درک ذهن هایی که می سازیم ممکن است کلید درک همان ذهن هایی باشد که آنها را ساخته اند.