به گزارش علمی نیوز و به نقل از Psychology Today، اعتیاد به مواد افیونی ، اعتیاد به الکل، و اعتیاد به تنباکو - همه آنها می توانند شما را بکشند. این کار بزرگی است. اما در مورد اعتیاد به کافئین یا حشیش چطور؟ هیچ کدام از آنها افراد زیادی را نمی کشند. پس اگر به فنجان قهوه صبح خود معتاد شده باشید یا بیشتر عصرها برای خنک شدن به مقداری علف هرز تکیه کنید، چه؟ شما هنوز صبح از خواب بیدار می شوید تا به محل کار یا مدرسه بروید، صورت حساب های خود را پرداخت کنید و با دیگران مهربانانه رفتار کنید. چه چیز بزرگی است؟
کسانی را که از چارچوب گناه و اخلاق عمل می کنند کنار بگذاریم . گروههای مذهبی که بر اساس برخی اعتقادات جمعی، همه مسکرات را شیطانی میسازند، به دلیل منطق علمی هدایتکننده این پست باز نیستند. وقتی فکر می کنم هروئین بد است، منظورم از نظر اخلاقی شرور نیست. منظورم این است که می تواند زندگی شما را به زمین بزند و شما را بکشد.
ربودن سیستم پاداش مغز
من از این ایده شروع میکنم که، در حالی که اجبار و اعتیاد در نمودار ون همپوشانی قابلتوجهی دارند - با اشتراکات زیادی هم از نظر عینی و هم از نظر ذهنی - آنها یک چیز نیستند. اعتیاد لزوماً شامل ترکیب ماده، مولکول یا ماده ای است که ساختار و عملکرد بدن را تغییر می دهد. به طور خاص، اعتیاد شامل تغییر مستقیم یا غیرمستقیم سیستم پاداش مغز ما است. همه مواد اعتیاد آور باعث ریزش دوپامین به مرکز پاداش می شوند که به اندازه کافی بالاتر از سطح فیزیولوژیکی طبیعی است که باعث کاهش انگیزه برای هر چیزی که مانعی برای ماده مسموم کننده باشد، در عین حال افزایش انگیزه برای ترکیب مجدد مسکر، چه با سیگار کشیدن ، کاهش یابد . بلعیدن، خروپف کردن، پوست انداختن، تزریق یا هر چیز دیگری.
هنگامی که مواد مست کننده سیستم پاداش مغز شما را «ربایند»، راننده ای در داخل وجود دارد که واقعاً شما نیستید. راننده ممکن است یک ظالم خشن، یک رئیس دوستانه یا فقط یک تلنگر باشد. در هر صورت تحت کنترل مستقیم شما نیست. پس از داخل شدن، مدت زیادی طول می کشد تا محو شود. در بسیاری از موارد، فقط به زیر زمین می رود و توسط یک لایه نسبتا نازک خاک پوشیده شده است. واقعا دفن نشده، بلکه فقط پنهان شده است.
از دست دادن صداقت و بار پنهان کردن اسرار
حتی در مواردی که اعتیاد فقط در حد متوسط است و به هیچ وجه شما را تهدید نمی کند که شما را از صخره پایین بیاورد، بسیار رایج است که افراد این بیماری را پنهان کنند. الکلی ها اغلب دزدکی نوشیدنی می خورند، میزان نوشیدنی خود را به حداقل می رسانند یا نوشیدنی در دست خود را منطقی می کنند . من یک الکلی را می شناختم که ودکای خود را در یک بطری ضدیخ قدیمی در صندوق عقب ماشینش پنهان کرده بود. من مردی را میشناختم که با خزیدن در زیر ایوان جلو یا بالا رفتن از اتاق زیر شیروانی برای مرتب کردن وسایل از خانوادهاش پنهان میکرد. حتی پرزیدنت اوباما سیگار کشیدن خود را از مردم پنهان می کرد، درست همانطور که مردان برای پوشاندن نفس دودی خود، Sen-Sen شیرین بیان را در جیب خود حمل می کردند.
داشتن اسرار در مورد اعتیاد تقریباً همیشه به این معنی است که سایهای از شرم و شرم ، آگاهانه و ناخودآگاه شما را آزار میدهد. شما نه تنها از دیگران بلکه از خودتان نیز پنهان می شوید. شما منطقی می گویید، "بدون آسیب، بدون خطا." تا زمانی که راز حفظ شود، همه چیز خوب است.
در همین حال، می دانید که در حال پناه دادن به یک زندگی مخفی هستید. تو با دروغ زندگی می کنی دور شدن از آن احساس امنیت بیشتری میکند، اما برای انجام این کار، باید به خودتان دروغ بگویید تا بتوانید نادیده بگیرید که چگونه دروغهایتان مانند ریشههای بامبو در دنیای درونتان میپیچد که کندن آنها تقریباً غیرممکن است، مانند درخت انگور وحشی شکاف هایی در حصار ایجاد شده بین ذهن ناخودآگاه و خودآگاه شما. گاهی اوقات آنها حتی از طریق حصاری که بین دنیای درونی شما و دنیای بیرونی که دیگران می توانند آنها را ببینند، بیرون می آیند.
اکثر مردم می خواهند قهوه را از اعتیادهایی که اسرار را ایجاد می کند کنار بگذارند. اما دلیل اینکه مردم قهوه می نوشند تا حد زیادی به دلیل افزایش هوشیاری کافئین است. من افرادی را میشناسم که وقتی اذعان میکنند که هر روز صبح یک لیوان قهوه مینوشند، گوسفند میشوند و برای چند سال از دوستانم جلوگیری میکردم که بدانند چند گالن کولا نوشیدهام. خیلی شرم آور به نظر می رسید.
اسرار چیزی را در درون ما و بین مردم خراب می کند. آنها یکپارچگی ما را خدشه دار می کنند. برای هر کسی که علاقه مند به تغییر جهان توسط کافئین است، من مشتاقانه کافئین مایکل پولن یا هر یک از نوشته های او در این زمینه را توصیه می کنم.
وقتی سال آخر کالج بودم، در یک کنفرانس شرکت کردم و متوجه شدم که الکل به آرامی خجالتی من را در طول پذیرایی ها کاهش می دهد. این را به یکی از استادان گفتم و او عاقلانه پرسید اگر الکل در دسترس نباشد با کمرویی خود چه کار می کنم. او توصیه کرد که کارهای روانشناختی لازم برای فراتر رفتن از اضطراب اجتماعی انجام شود . من او را به دل گرفتم، اگرچه باید اعتراف کنم که هرگز به اندازه یک لیوان شراب خجالتی بودن خود را در اطراف غریبه ها از بین نبردم. و با این حال، حتی با کمی اضطراب ، در پوستم احساس راحتی بیشتری میکنم ، زیرا میدانم که مهارتهایی را توسعه دادهام که میتوانند تقریباً در هر برخوردی با من همراه شوند.
مسئله بزرگ در مورد اعتیاد از دست دادن یکپارچگی و بار پنهان کردن اسرار برای جلوگیری از خجالت و شرم است. همه این کارها انرژی روحی زیادی می گیرد. پیدا کردن تمایل به "به تنهایی"، دقیقاً همان کسی که هستید، شجاعت لازم برای داشتن یک زندگی واقعی را ایجاد می کند. من به حفظ یکپارچگی به عنوان یک فرآیند پاکسازی مداوم فکر می کنم.